بایگانی:
03/01/2003 - 04/01/2003
04/01/2003 - 05/01/2003
05/01/2003 - 06/01/2003
07/01/2003 - 08/01/2003
09/01/2003 - 10/01/2003
10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
03/01/2005 - 04/01/2005
داغ













 

خانه
یخِ مذاب، برتراند الیزابت
McEs, A Hacker Life
قاصدک




























یخ نازک، برتراند الیزابت
 

 

در نمایش‌گاه آثار پرویز تناولی

Parviz Tanavoli

هفته‌ی پیش فرصتی پیش آمد تا دوباره سری به نمایش‌گاه آثار پرویز تناولی بزنم که از بهمن ۸۱ آغازیده و تا ۲۰ فروردین ۸۲ در موزه هنر‌های معاصر (کارگر شمالی) برقرار است. در بدو ورود با استقبال علی قهرمانی مواجه می‌شوم. علی قهرمانی هنرمند جوانی‌ست که در گذشته بیش‌تر به خطاطی می‌پرداخت و از مریدان استاد امیرخانی بود. این بار می‌گفت که کمی کار سرامیک را نیز شروع کرده است. قهرمانی سپس مرا به استاد شکیبا معرفی می‌کند. شکیبا در دست خود بسته‌ای کارت پستال از کارهای نصرت‌ا... نوریان دارد که نظرم را جلب می‌کند. نوریان نیز نقاش نسبتا جوانی‌ست که باید اعتراف کنم تا دو سال پیش کارهایش هیچ تعریفی نداشت. آخرین بار که او را دیدم، مسخ (به قول خود عاشق) موسیقی یانی و کیتارو شده بود. سپس با علی قهرمانی و استاد شکیبا به کافه‌ی موزه می‌رویم و گپی می‌زنیم.

ابتدا قهرمانی که مسئولیت چیدن آثار نمایش‌گاه را به عهده داشته سخن می‌گوید. از این‌جا شروع می‌کند که خود کارمند موزه نیست و به سبب رفاقت با استاد تناولی، این کار را به عهده گرفته است. می‌گوید کارگران موزه با حقوق ماهی نود هزار تومان، هیچ دقتی در جابه‌جایی آثار ندارند، و تا به حال چند اثر سرامیکی از استاد را شکسته‌اند، در نتیجه استاد تصمیم گرفته‌اند که در این نمایش‌گاه جابه‌جایی آثار را دوستان‌شان به عهده بگیرند. قهرمانی از مشکلات دیگر برپایی نمایش‌گاه می‌گوید که شنیدن‌شان جالب است: «هیچ و صندلی (۱)» که یکی از مهم‌ترین آثار استاد در دوره‌ی هیچ است، با هواپیما از کانادا می‌آمده تا در نمایش‌گاه قرار گیرد. در گمرک مهرآباد باز می‌شود و وقتی دوباره بسته می‌شود پایه‌ی صندلی شکسته است. در نتیجه پس از انتقال این کار به موزه، متوجه می‌شوند که باید برای ترمیم را به کارگاهی در جاجرود انتقال یابد. خوش‌بختانه ترمیم انجام شد (آثار مرمت به وضوح قابل تشخیص است) و کار قبل از افتتاح نمایش‌گاه رسید. در همین گیرودار بود که یک روز اتومبیل بی‌ام‌و استاد تناولی با سه اثر برنزی که تازه از ریخته‌گری درآمده بودند، دزدیده می‌شود. دو هفته مانده به افتتاح، استاد در کلانتری به سر می‌برد، و قهرمانی در جمعه‌بازار، به دنبال آثار برنزی در میان کالاهای دزدی. اتومبیل چند روز بعد در جاده‌ی کرج پیدا می‌شود، ولی اثری از کارها نیست...

سپس استاد شکیبا لب به سخن می‌گشاید و تناولی را به خاطر برپایی نمایش‌گاه در ایران سرزنش می‌کند. او را کمی حریص می‌خواند و دنبال می‌کند که تناولی باید به این رژیم پشت می‌کرد (کند)، مانند پیکاسو که وقتی به فرانسه رفت، به وطن خود پشت کرد و تن به سازش با خانواده‌ی کارلوس نداد. می‌گوید: «هنرمند وقتی به مرحله‌ای رسید که می‌تواند، باید این‌کار را بکند، نه مانند فرش‌چیان خائن، که خود را به این‌ها می‌چسباند.». او بسیار از مدیریت موزه شاکی است، و می‌گوید یکی از تابلوها‌یش را که جهت شرکت در نمایش‌گاهی به آن‌جا آورده بود، هنوز پس از چند ماه پس‌نگرفته است.

نگاهی دوباره به کارهای تناولی می‌اندازم، قفس‌ها، قفل‌ها، فرهاد‌ها، و هیچ‌ها. تعدد کارها در هر فرم به طوری غیرعادی خودنمایی می‌کند و کمک می‌کند روحیات خالق‌شان را به‌تر بشناسم. بدون بودن آن همه «هیچ»، نمی‌توانستم درک کنم که چگونه تناولی ده سال از عمر خود را با «اصل هیچ» سپری کرده است. او در این دوره حتی به راه‌اندازی یک کارخانه‌ی «هیچ‌سازی» می‌اندیشید، تا آن‌که این دوره نیز در ۱۳۷۱ به پایان عمر خود رسید، و تناولی به ساختن «دیوارهای ایران» روی برد.

جمع‌کردن این همه اثر در یک‌جا پس از گذشت سال‌ها، کار بسیار دشواری‌ست. یقین دارم تناولی می‌خواسته بار دیگر (شاید برای آخرین بار) تمامی آثار خود را در کنار هم، و در کشورش ببیند و به بقیه نشان دهد.

The Heech and the Chair

چند عکس خوب هم این‌جا وجود دارد.


   

<< بایگانی
<< داغ
 

bertrand_elizabeth at yahoo dot com

This page is powered by Blogger.