باز هم برگرفته از زن خوب ایالت سچوان اثر برتولت برشت
میانپرده خوابگاه وانگ
(موزیک. آبفروش در عالم خواب، نگرانی و اضطراب خود را با خدایان در میان میگذارد. خدایان که هنوز به جستجوی خویش ادامه میدهند، کاملا خسته و کوفته به نظر میرسند. خدایان لحظهای توقف میکنند و سرهایشان را به طرف وانگ میگردانند.)
وانگ: سروران، پیش از آنکه با حضور خود مرا بیدار کنید، خواب میدیدم خواهر عزیزم شنته، در میان خزهها، همان جایی که اجساد کسانی که دست به خودکشی میزنند پیدا میشود، در تنگنای عجیبی گرفتار شده. آنچنان با گردنی خمیده در آب شناور بود که گویی شیئی نرم و سنگینی که با خود حمل میکرد او را آهسته در لجن فرو میکشید. چون او را صدا کردم، فریاد زد که باید بستهی حاوی فرمانهای شما را طوری به آن طرف رودخانه برساند که ابدا تر نشود تا مبادا خطوط آنها در اثر آغشته شدن با آب درهم و ناخوانا شود. من چیزی را بهوضوح روی پشت او ندیدم اما در عین بهتزدگی بهخاطر آوردم که شما بعد از آن همه مشکلات که برای یافتن محل خواب داشتید -که باعث شرمساری است- و شنته شما را به خانهاش راه داد، به عنوان تشکر با او دربارهی فضیلتهای بزرگ سخن گفتید. مطمئنم که علت نگرانی مرا درک میکنید.
خدای سوم: تو چه پیشنهادی میکنی؟
وانگ: جزئی تسهیلاتی در فرمانهایتان، سروران. به خاطر نامساعدبودن شرایط موجود، کمی از حجم بستهی حاوی فرمانها بکاهید.
خدای سومی: مثلا چه تسهیلاتی، وانگ؟
وانگ: مثلا اینکه به جای مهرورزیدن، تنها خیرخواهی کافی باشد یا ...
خدای سومی: ای بیچاره! این که دشوارتر است.
وانگ: یا بهجای عدالت، تنها کمی انصاف.
خدای سومی: این هم مستلزم زحمت بیشتری است.
وانگ: پس بهجای شرافت، فقط حسن رفتار.
خدای سومی: ای سستعنصر! این دیگر از همه مشکلتر است.