دو شعر از هانس ماگنوس انتسنزبرگر، بزرگترین شاعر اجتماعی دههی شصت آلمان:
قصیدهها را مخوان، پسرم، ساعاتِ حرکتِ قطارها را مطالعه کن:
آنها دقیقترند. نقشههای دریایی را باز کن،
پیش از آنکه دیر شود. هشیار باش، آواز مخوان.
آن روز فرا خواهد رسید که فهرستِ نام مخالفان را بار دیگر
از دروازهها بیاویزند و روی سینهی آنان علامت بگذارند.
یاد گیر که در حاشیه راه روی. بهتر از من بیاموز
که چهرهات را تغییر دهی، محلهات را و گذرنامهات را.
آیا لاشخور
باید گلِ فراموشممکن بخورد؟
از شغال چه انتظاری دارید؟
که پوست بیندازد؟
از گرگ چه توقعی دارید؟
که دندانهایش را خودش بکشد؟
آخر از چه چیزِ زمامداران و پاپها
خوشتان نمیآید؟
چرا اینقدر ابلهانه
به صفحهی فریبندهی تلویزیون زل زدهاید؟