یک روز صبح، دو دانشآموزِ دبیرستانِ کلمباین در ایالت میشیگان، به نامهای اریک و دیلن، که به نوای مریلین منسون جان میسپردند، از کلاسِ بولینگ خارج شده و با سلاحهایی که از فروشگاههای مجاز تهیه شدهاند، و فشنگهایی که از فروشگاه سرِ کوچه خریدهاند، فاجعه میآفرینند. و در پایان اسلحه را به سمت خود میگیرند. این ماجرای فیلم نبود، انگیزهی ساختِ فیلم بود.
بهترین مستندی که دیدم. چه فیلم خدایی! اسکار بهترین مستند را نیز برد.
مایکل مور، کارگردان آن، در پایان نطق اسکارش، دوباره به سراغ بوش میرود: «آقای بوش، شرم بر تو. پاپ هم بر ضد تو است، کارت تمام است!».
احساس مسئولیت، تعهد، توانایی، هوش. اینها صفاتیست که در وصف مایکل مور میتوانم بگویم. نه، ابتدا قسمتهایی از فیلم:
این قسمت سخنانِ جانسوز پدری داغدار است:
I am here today, because my son Daniel
would want me to be here today.
If my son Daniel was not one of the victims,
he would be here with me today.
Something is wrong in this country.
When a child, can grab a gun so easily,
and shoot about,
into the middle of a child's face as my son experienced.
Something is wrong.
But the time has come to come to understand that
A-Tech 9 semiautomatic thirty bullet weapon
like that that killed my son,
is not used to kill yours.
It has no useful purpose.
It is time to address this problem.
و همچنین صحنههایی با زیرنویس، که سعی میکنند جنایاتِ جهانی آمریکا را در نیمقرن اخیر به تصویر بکشند، من ترجمهشان کردهام، چون زیبا و تلخ بودند:
۱۹۵۳: ایالات متحده، مصدق، نخستوزیر ایران را سرنگون میکند. ایالات متحده شاه را به عنوان دیکتاتور کار میگذارد.
۱۹۵۴: ایالات متحده، آربنز، رئیسجمهور منتخب مردم گواتمالا را سرنگون میکند. ۲۰۰٫۰۰۰ غیرنظامی کشته شدند.
۱۹۶۳: ایالات متحده قتل دیِم، رئیسجمهور ویتنام جنوبی را پشتیبانی میکند.
۱۹۶۳-۱۹۷۵: ارتش آمریکا ۴ میلیون نفر را در آسیای جنوبی میکشد.
۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳: ایالات متحده در شیلی کودتا بهپا میکند. رئیسجمهور منتخب مردم، سالوادر آلنده، به قتل میرسد. دیکتاتور آتوستو پینوشه روی کار میآید. ۵٫۰۰۰ شیلیایی به قتل میرسند.
۱۹۷۷: ایالات متحده از فرماندههانِ نظامی السالوادور پشتیبانی میکند. ۷۰٫۰۰۰ سالوادوری و ۴ راهبهی آمریکایی کشته میشوند.
۱۹۸۰: ایالات متحده اسامه بنلادن و تروریستهای دیگر را آموزش میدهد تا به شوروی حمله برند. سازمان سیا به آنها ۳ میلیارد دلار میدهد.
۱۹۸۱: حکومت ریگان، قاچاق را آموزش میدهد و در آن سرمایهگذاری میکند. ۳۰٫۰۰۰ نیکاراگوئهای کشته میشوند.
۱۹۸۲: ایالات متحده میلیاردها دلار در کمک به صدام حسین میدهد تا خرج اسلحه کند و ایرانیان را بکشد.
۱۹۸۳: کاخسفید مخفیانه به ایران اسلحه میدهد تا عراقیها را بکشد.
۱۹۸۹: گماشتهی سازمان سیا، مانوئل نوریِگا، (در نقش رئیسجمهور پاناما) از دستورات واشنگتن سرپیچی میکند. ایالات متحده به پاناما هجوم میبرد و نوریگا را حذف میکند. ۳٫۰۰۰ پانامائیایی تلف میشوند.
۱۹۹۰: عراق با سلاحهای ایالات متحده به کویت تجاوز میکند.
۱۹۹۱: ایالات متحده وارد عراق میشود. بوش مجددا دیکتاتور کویت را میگمارد.
۱۹۹۸: کلینتون «کارخانهی اسلحهسازی» در سودان را بمباران میکند. معلوم میشود که کارخانه آسپرین میساخته است.
۱۹۹۱ تا حال: هواپیماهای آمریکایی طی یک برنامهی هفتگی عراق را بمباران میکنند. سازمان ملل شمار کودکان عراقی را که از بمباران و تحریم مردهاند ۵۰۰٫۰۰۰ تخمین میزند.
۲۰۰۰-۰۱: ایالات متحده در «کمک» به افغانستانِ تابع طالبان ۲۴۵ میلیون دلار میدهد.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱: اسامه بنلادن از آموزشهای تخصصیِ سازمان سیااش استفاده میکند تا ۳٫۰۰۰ نفر را به قتل برساند.
خوب، لازم است بدانید آنچه ابتدا در وصف فیلم گفتم مزخرف بود. فیلم زیبا و خوشساختی بود، اما اگر انتظار دارید تاثیری رویم گذاشته باشد، چیز جدیدی نشانم داده باشد، سخت در اشتباهید. فیلم چه چیز جدیدی میتوانست بگوید؟ که جنایت در آمریکا ده برابر کاناداست؟ این را که از حجم اخبار در جمهوری اسلامی هم میشد فهمید. که آمریکا در فلانجا فلان نفر را کشت؟ مگر اینها را نمیدانستیم؟ در آخر، لابد میگویید فیلم نشان میداد که فلان مقام رده بالا در این جنایات دست دارد. مگر باید غیر از این میبود؟ مگر در همین ایران تمام اینها برقرار نیست؟ شاید نمیدانستم که در آمریکا یک بانک در ازای گشایش حساب یک تفنگ به مشتریانش میدهد، ولی میدانم که در ایران تفنگ مخصوص قشر خاصی است. شاید فیلم برای فلان شهروند اروپایی چیزی داشته باشد، اما بهقطع برای من نه. دیدم نسبت به آمریکا هیچ تغییری نکرد (شاید کمی هیجانزدهام کرد.). اعتراف میکنم آهنگِ متنِ معرکهای داشت.
رسیدم سر اصل مطلب، عدهای بلند میشوند، میروند بومیها را شکست میدهند، مدتی بعد با انگلیسیها میجنگند و ادعای استقلال و آزادی مطلق میکنند. اسلحه آزاد است، نوشتن آزاد است، فکر کردن آزاد است، فساد هم آزاد است. بازیکنانِ این بازی راههای تقلب را میشناسند و جای شکایتی ندارند. اما متاسفانه از آنجا که یک آمریکاییزاده خود بدون انتخاب یک آمریکایی میشود که مسلما پای این قرارداد ضمنی را امضا نکرده است، میتواند ساز مخالف بزند. اگر فرزند یک آمریکایی در کودکی به کانادا برده میشد و تابع آنجا بود، شاید دیگر کسی شیپور دست نمیگرفت که بگوید این میدان گاوبازی ناامن است، همه این را میدانند. متاسفانه تاریخ نشان داده که یک میدان گاوبازی بزرگ دوام زیادی ندارد.