بایگانی:
03/01/2003 - 04/01/2003
04/01/2003 - 05/01/2003
05/01/2003 - 06/01/2003
07/01/2003 - 08/01/2003
09/01/2003 - 10/01/2003
10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
03/01/2005 - 04/01/2005
داغ













 

خانه
یخِ مذاب، برتراند الیزابت
McEs, A Hacker Life
قاصدک




























یخ نازک، برتراند الیزابت
 

 

صحنه‌ای از فیلمِ سه‌رنگ: سفید

دی‌روز صبح از میدانِ ولی‌عصر رد می‌شدم. سطلِ زباله‌ی گرد و بزرگی (شاید نباید به آن سطل گفت) که بالایش سوراخی داشت و زیرش نوشته شده بود مخصوصِ شیشه و پلاستیک، مرا به یادِ پیرمرد و شیشه‌ی آب‌جو و درسطل‌انداختن‌َش، در سه‌گانه‌ی سه‌رنگ، اثرِ کریستف کیسلوفسکی انداخت. راستی آن پیرمرد که در هر سه فیلم ظاهر می‌شود، نماد چیست؟ در فیلم‌نامه این‌گونه بود که فقط در فیلمِ سه‌ُم، قرمز بود که پیرمرد موفق به انداختنِ بطری به داخلِ سطل شد، ولی در فیلمِ دوُم، سفید، که برای سه یا چهارمین بار امشب دیدم نیز، بطری به جایی که باید، می‌لغزد. بد نیست یادی هم از آبی کرده باشیم؛ بازی ژولیت بینوش عالی نبود؟

صحنه‌ای دیگر از فیلمِ سه‌رنگ: سفید

با خود می‌اندیشیدم، در لحظاتِ پایانیِ فیلم (سفید)، وقتی دومینیک مُهرِ تقلبی را در گذرنامه‌ی خود می‌بیند، و به واقعیت، که نمی‌تواند ثابت‌َش کند، و آن‌چه بر او گذشته، و آن‌چه پیش از آن خود با شوهرَش کرده می‌اندیشد، به چه می‌تواند بیاندیشد؟ حال همه‌چیز وارونه گشته، خودِ او عاشق است، و در پیش‌گاهِ عدالت، محکوم. همان‌گونه که در ابتدای فیلم برای کارول غیرِقابلِ‌باور بود که دومینیک تقاضای طلاق‌َش را پس نگیرد، اکنون بر دومینیک غیرِقابلِ‌باور است که کارول چنین از او انتقام بگیرد.


   

<< بایگانی
<< داغ
 

bertrand_elizabeth at yahoo dot com

This page is powered by Blogger.