پناهگاهِ شیرپلای ادبیاتِ داستانی اینک در رهگذرِ سیل افتاده است و این بس است تا مود و ملخی که از خطالراس به سراشیب افتادهاند دلِ صخرهنوردانی را که ار دربند رو به سوی دماوند دارند به هولوولا بیندازد.
به یادِ جلساتِ پنجشنبه میافتم و پاکباختگیاش به پای داستانِ کوتاه و پوزاری که در پیِ شور و تلخِ روزگارِ پارهپوره شد تا برخلافِ استاد شیرمحمدِ اسپندار یک قله بیسلسلهجبال نباشد.
گرچه دامنهی اختلافاتِ ما از پوستِ پیاز شروع و به مهندسیِ ژنتیک ختم میشند ولی نشد که از دیدارِ فخرِ آلِ اصفهان که هنوز هم یک پسربچهی تخس است دلگرم نشویم و ندانیم که برای ورود به گلستانِ داستانِ کوتاه باید از زیرِ آلاچیقِ استاد هوشنگِ گلشیری گذشت.