خداوندا: دیگر زمانَش فرا رسیده است. تابستان بسی دیر پایید.
سایهات را روی ساعتهای آفتابی بیفکن.
و دارها را در دشتها رها ساز.
آخرین میوهها را به رسیدن فرمان ده.
به آنها دو روزِ گرمِ دیگر ارزانی دار
و به سوی کمالشان رهنمون شو
و واپسین شهد را در جانِ بادهی مَردافکن ریز.
آن که امروزَش سرایی نیست، دیگر خانهای نخواهد ساخت.
آن که امروز تنهاست، دیری همچنان تنها خواهد ماند،
بیدار خواهد شد، خواهد خواند، نامههای بلند خواهد نوشت
و زمانی که برگها فرو میریزند،
در کوچهها ناآرام به این سوی و آن سوی روان خواهد شد.