چند صباحیست که شهوتی برای ترجمه پیدا کردهام. سیگار هم باز میکشم. در قاصدک هنوز وقت میگذرانم و تلاش میکنم دستی به کاغذ داشته باشم هنوز. از دلایلِ دیگرِ گرفتاری آن بگویم که به ترجمهی کتابی دل بستهام که با حسابِ مدرسه و کار، توانِ چندانی به جای نمیگذارد. تصمیم داشتم تا در فرصتی به تارنماهای چندگانه سر و رویی تازه ببخشم با سروری جدید و ... که کاریست عظیم. پس به مقدساتِ هرکدامتان قسم که در همین محضر در خدمت خواهم بود. بر بزرگیتان ببخشایید و لطفِ خود از این حقیر دریغ نفرمایید. باشد که دیگر با خدایم محشور نفرمایید.