ساده است نوازشِ سگی ولگرد
شاهدِ آن بودن که چگونه زیرِ غلطکی میرود و گفتن که سگِ من نبود.
ساده است ستایشِ گلی
چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهرهجوئی از انسانی
دوستداشتنش بی احساسِ عشقی
او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش.
...
باری، زیستن سخت ساده است
و پیچیده نیز هم.
                    
                    
                    
                    
                    
                     
                       
                  
                  
                    
                    
    
        << باÛگاÙÛ
	<< داغ